از خطایت ای پدر یک عمر سرگردان شدم
آی گندم بس که دنبالت دویدم نان شدم
روزه دار آرزو بودم در این حسرت کمین
وقت افطار آن زمان آمد که بی دندان شدم
در مدار بسته تسبیح سرگردانی ام
آن قدر بر خویش بردم سجده تا شیطان شدم
در ترازوی عدم معیار سنجش هیچ بود
نیستی سرمایه شد منظور این و آن شدم
عاشقی کار من بی دست و پا هرگز نبود
از چه یارب تشنهی این درد بی درمان شدم
این چه رسمی بود که از خون خواهی عبرت شگفت
او خطایی کرد و من پیراهن عثمان شدم
شاعر: استاد داود نوروزی
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 97/3/8 توسط محسن تاجیک